شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

راه خانه ام گم شد


 

راه خانه ام گم شد

راه خانه ام گم شد، بسیار راحت، خانه کشی کردیم، کوچ کردیم، از خانه ی خود به خانه ی دیگر، به یک آپارتمان، یه جای کمی بزرگتر، به جای جدید و آدمهای جدید، شاید خوب، شاید بد، ولی...

راه خانه ام گم شد، اتاقم گم شد، خانه ای که 17 سال از تمام طور عمر من در آن گذشت، حال بیا و زمان های نبودن را کم کن، چقدر میشود مگر، نهایتش بشود 1 سال و 6 ماهش، پس با باقیمانده چه کنم؟

راه خانه ام گم شد، خانه ای که در آن بیشتر عمرم گذشت، رشد کردم، در آن کتابخانه ام را ساختم، آرشیو فیلم ها و موسیقی را ساختم، خانه ای که در آن بسیاری از آرشیوم توسط براردم نابود شد.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که در آن تلخ ترین دوران را داشتم، حتی تلخ تر از آن چند سال قبل، سالهایی که جای جایش را نگاه کنی بیشترش تلخی بود و شکست و غم، افکار نابود کننده ی روحم، خانه ای که در آن عاشق شدم، شکستم، دوباره خود را ساختم با شخصی دیگر ولی با همان شخص به دفعات شکستم.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که دوران مدیدی را در آن در نت گذراندم، دوستانی یافتم، غمگین شدم، خندیدم، رقصیدم، جدا شدم، همه و همه با همان دوستان، برای همان دوستان.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که جای جای اتاق هایم، بوی مرا میداد، بوی سیگارهایی که در آن گیراندم، بوی عطرهایی که زدم، تک تک آجرهایشان، صدای

Metallica, Slipknot, Him, Iron mainden, Marilyn Manson, Michael Jakson

را میداد، برای ایان نوجوانی، بعد تنها سجریان، هایده، حمیرا، شکیلا، پوران، دلکش، بنان، عارف، ویگن، همایون، همای را گرفت.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که در آن خود را شناختم، اندامم را شناختم، در خودم بودم و با خود، در آن هر چه از خود را شناختم.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که برایم آرامش به ارمغان نداشت، ولی اتاقی بود برای پناه از هر چیز، از دوست و فامیل و آشنا و غریبه و خانواده، خانه ای تنها یک اتاق سهم من بود و هر چه بود آن بود، بدون آنکه حتی خانه منتی بر سرم نهد، تنها همان بود که بی منت بود و آرام.

راه خانه ام گم شد، خانه ای که آن اتاقی که مدتی رد آن بودم، آجرهایش، سیمانش، گچش، همه و همه روی دستان من بالا رفت، روی دستان نوجوانی خرد، همان زمان که مانند یک کارگر برای آن عرق ریختم. برای تک تک دیوارهایش، برای هرچه تعمیر میشد من بودم که دستانم میان همه چیز آلوده بود، همه و همه من بودم.

 

من از جغرافیای جهان تنها راه خانه ام را بلدم(1)، راه خانه ام گم شد.

 

پی نوشت:

یک: (1) نام یک کتاب شعر به قلم امیر اقایی

دو: دیشب دیگه کامل توی خونه ی جدید مستقر شدیم، خانه ای که به مدت دو سال اجاره کردیم، خانه ای که فعلا اینترنت نداره و من دیگه شبامو نمیتونم توی نت بگذرونم. خیلی برام سخته.

سه: حس گنگی دارم، نمیتونم چمه، از خونه خاطرات شیرین کمی دارم ولی باز دوستش داشتم، ولی اینجا؟ یه مجتمع با نزدیک به 24 واحد؟ خیلی سخته برام. حتی با اینکه خیلی نزدیک به محل کارمه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد