شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

برای رمضان

 

پارسال برای این ماه در این پست نوشتم "ماه رمضان"

 

حال هم امسال برای این رمضان در این اَمرداد ماه می نویسم. در این 17 مرداد که نزدیک به یک هفته از رمضان امسال گذشته، و برای من این یک هفته همه اش بیدار بودن شب تا صبح و صبح دویدن دنبال کارهای بانکی و رسیدگی به وضع ماشین بودو بس. برای بیدار ماندن دیدن فیلم و سریال های دانلود شده ی قدیمی و ندیده.

امسال هم همان سال قبل است ولی سخت تر. تهدید رئیس پلیس عرزشی جان بر کف به برخورد قاطع و شدید با روزه خواران، پیام نوید بخشیست ولی هنوز نمی دانم با آن زنک چادری قد 1.70 متری که قمقه ی آب را درمیان دست دستکشدارش گرفته بود  و بی توجه به خیل مردم رهگذر میدان هفت تیر آب را در میان حلقش جاری میکرد کسی برخوردی میکند؟

نمیدانم چه بلایی بر سر بچه های 14 ساله و قدری بزگ تر می آید که باید قمقه ی آب در زیر پراهن مخفی کنند و از آن کمی آب بنوشند و چون توان روزه گرفتن در این ماه و این بلندی روز را ندارند آماج کتک و برخورد قاطع برادران جان بر کف باشند؟

نمی دانم کسی با آن حاجی ماکسیما که در ماه رمضان زنان چادری رنگارنگ را سوار ماشینش می کند و در همان ماشین صیغه را جاری میکند و به خانه میبرد و دلیل روزه نگرفتن هم ضعف بنیه با 150 کیلو وزن و شکم بادکرده و قند و فشار خون و اوره ی طبیعی و سالم تر از من و توی جووان، ضعف بنیه و مرضی نداشته را دلیل بر روزه خواری میگیرد و خانم های رنگارنگ را با ماکسیما در شهر میچرخاند و جولان میدهد و صیغه پشت صیغه، کسی با او برخورد میکند؟

نمیدانم چه بلایی برای آن پسرکی که با دوستش در خیابان ولی عصر قدم میزد و برای دوستش آب خرید و خودش نخورد چون روزه بود، کسی که اگر نگاه کنی به قیافه اش، هیچ امیدی به دیندار بودنش در چشم عرزشی ها نیست و باید نیست و نابود شود ولی روزه بود و آب نخورد ویا اگر نبود حرمت چند همشهری روزه دار را نگاه داشت که هر کدام باشد شرفش را غبطه میخورم، نمی دانم چه بر سر این دو می آید؟

نمی دانم چه بر سر آن خانم نیمه مسنی، خوش پوش که در خیابان در این گرما مجبور به استفاده از اسپری آسمش می شود، می آید آیا بازهم مثل سال پیش مورد حمله خواهران عرزشی جان بر کف قرار میگیرد، خواهرانی که همان موقع در گوشه ی دیگر خیابان با آن خانوم 1.70 متری داشتند دل میدادند و قلوه میگرفتند.

نمی دانم سر سفره ی عده ای چیست و سر سفره ی عده ای چه چیزی نیست، نمی دانم کسی که به هیچ اعتقاد ندارد و بیمار گونه روزه خواری میکند و آن کس به هیچ اعتقاد ندارد ولی حرمت و شرف را نگاه میدارد، آن کس ادعا میکند به اعتقاد، و علناً روزه خواری میکند، و آن کس اعتقاد دارد و در خفا قرص و داروی مورد نیازش را مصرف می کند و در خفا تشنگیش را فرو می نشاند که جز خدایش کسی نبیند و بر نامه اش ننویسند که مریضی تاب همه چیز را از او گرفته

این رمضان قدری با رمضان های پیش فرق دارد، طولانی تر است، گرم تر است و سخت تر است.

تنهایی هایش بیشتر است و دردهایش بسیار بیشتر، دوستانش صمیممی اش بیشتر است و دعاهای افطار من و برای من بیشتر است.

با اینهمه من هنوز نمی دانم امسال چه می شود.....

من نمی دانم.....

 

پی نوشت:

یک: روحیه نیمه متعادلی دارم، اکثرا خراب و خسته ولی هنوز زنده،

دو: برای همه دوستان دعا میکنم، همه ی دوستان مال هر نقطه ی ایران، بعد از اذان تو دلشون بگن آمین، چون توی یه گوشه، یک دیوانه سر سفره ی افطار بعد از تمام شدن اذان وقتی منتظره نماز خونه تموم بشه و بتونه یه چیزی بخوره و بیست دیقه ای باید صبر کنه برای تمام دوستان وبلاگیش دعا میکنه، دعا میکنه که به دعای دلشون برسن، به آرزوی دلشون برسن، برام دعا کنید، اگر نکردید و یادتون رفت آمین رو بگید چون من دعا می کنم، اگر شماره تماس همتونو داشتم دونه به دونه بهتون پیام میدادم که بگید آمین. ولی همین جا ازتون میخوام بگید آمین مطکئن باشید بعد از اذان قبل از اینکه چیزی بخورم اول دعاتون میکنم.

سه: سه روز دیگه تولد کسیه که بهش قول دادم امسال براش دیوانه شمس رو بخرم ولی خدارو شکر که لازم نیست بخرم. دیوان پدر رو برای خودم میخونم و لذتش رو خودم تنهایی میبرم. برای اونم یکی دیگه میخره، به طلب فراموشی 3 روز تولدم.

چهار: خیلی خسته ام. این یک هفته سپری شده از رمضون به دلیل اینکه صبحها یا باید به بانک برای رسیدگی به کارهای بانکی پدر یا رسیدگی به وضع ماشین برای گرفتن معاینه فنی رسیدگی میکردم نتوستم شبها بخوابم. خستگی زیادی رو متحمل شدم، حسابی داغون شدم، نظم خوابم به شدت به هم ریخته، اینها رو کنار تشنگی و گرمای شدید هوا بگذارید. چی از آدم میمونه؟

بعد نوشت:

میخوام یه مطلب بنویسم یه اسم "من امروز.... هستم" جای خالی هر چیزی میتونه باشه شایدم یه موضوع جدید اضافه کردم و اگر شد پست هاش رو ادامه دار توی این موضوع بنویسم. شما نظرتونو بدید بگید کدوم بهتره؟

دلم میخواست یه وبلاگ گروهی داشتم، یه وبلاگ گروهی با تمام بچه های وبلاگ که به من سر میزنن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد