شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

شب زندان

چه چلیسای چوب چیله تراش سبز شوری

لطیفه های شهر ما و آثار کوئیلو

 

اواخر دوران جنگ یک لطیفه ای بین مردم رایج بود مبنی بر اینکه *یکروز مسولین مملکت دورهم که نشسته بودند،

یکی ازایشان  گفت : این مردم کشور چه جور مردمی هستند.. که گرانی میشود ..صداشون درنمیاد …جنگ میشود ،دم نمیزنند …صلح میشود …ملت هیچ نمی گویند و …خلاصه قرار میشود برای اینکه بلاخره صدایی از ملت دراید یک دستگاهی سرهر چهارراه بگذارند که هرکس ازخانه خارج شد این دستگاه یک چوبی به ماتحت ملت فروکند بلکه اینطوری مردم دادشان دربیاید و …

یک مدت که گذشت دیدند از سنگ صدا درمیاد از این مردم نه…. خبرنگار فرستادند که برود از مردم درمورد این *هر صبح اماله شدن * سوال کند

خبرنگار هم یک بابایی را گیر اورد و پرسید شما درمورد نصب این دستگاه های که سرهر چهارراه گذاشته اند و چوب به ماتحت ملت فرو می کند نظری ندارید؟

مرد هم پاسخ داد : با سلام خدمت مسولین و …نه فقط اگر تعداد این دستگاه ها را بیشتر کنند که ما صبح ها زیاد در صف نایستیم و بکارو زندگیمان زودتر برسیم خیلی ممنون میشویم ….

 

پی نوشت:

اعصابمان بدجور خرد است. هی به روی خودمان نیاوردیم. هی به روی خودمان نیاوردیم. نشد که نشد. باید آورد. باید گفت که چرا آثار پائولو کوئیلو ناگهان در ایران غیر قانونی شناخته می شود و چاپشان هم متوقف می شود و حتی پیگیری ایشان از وزارت امور خارجه کشورش بی نتیجه می ماند چون کسی به آنم وزارت خانه جواب نمی دهد.

به جان خودم می ترسم فردا قرآن را هم غیر قانونی دادند و بیایند یک قرآن جدید بدهند که چه : به علت انتقادات بی شمار بر نحوه مدیریت پیمبر که از طرف مشایی بیان شده باید قرآن جدید صادر شود و یا حتی بر حاملگی مشکوک مریم هم گیر دهند و بگویند که چه....

سیاسی و دینی و غیره شد سانسور خودتون بحدسید

حال تمام کتابهای ایشان در وبلاگ ایشان موجوده برید حالشو ببرید. منم میزارم بیشتر حالشو ببرید

 

آثار پائولو کوئلیو به زبان فارسی، با ترجمه آرش حجازی

کیمیاگر

چون رود جاری باش

بریدا

کنار رود پیدرا نشستم و گریستم

خاطرات یک مغ

مکتوب

قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها

شیطان و دوشیزه پریم

کوه پنجم

عطیه برتر

نامه های عاشقانه یک پیامبر

کتاب راهنمای رزم آور نور

والکیری ها (ترجمه با همکاری آرش حجازی و حسین شهرابی)

برنده تنهاست

ساحره پورتوبلو

ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

زهیر

نظرات 1 + ارسال نظر
سوتک یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:55 http://vaparadox.blogsky.com

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای، هست می رود
هر چند مضحک هست و هَه، پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمانهست می رود...

به ما هم سر بزن. اگه دوست داشتی، لینکمون کن.(ما لینکت کردیم.)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد